گنجور

 
عطار

از بس که روز و شب غم بر غم کشیده‌ام

شادی فکنده‌ام غم بر غم گزیده‌ام

شادی به روی غم که غمم غمگسار گشت

کم غم چو روی شادی عالم بدیده‌ام

گر نیز شادی است درین آشیان غم

من شادیی ندیده‌ام اما شنیده‌ام

کس را مباد با من و با درد من رجوع

زیرا که درد عشق مسلم خریده‌ام

تا کی ز درد عشق زنم لاف چون ز نفس

دایم به دل رمیده به تن آرمیده‌ام

هرگز دمی نیافته‌ام هیچ فرصتی

چندانکه با سگان طبیعت چخیده‌ام

گرچه قدم نداشته‌ام در مقام عدل

باری ز اهل ظلم قدم در کشیده‌ام

در گوشه‌ای نشسته بسی خون بخورده‌ام

بر جایگه فسرده بسی ره بریده‌ام

عمرم گذشت در بچه طبعی و من هنوز

از حرص و آز چون بچهٔ نا رسیده‌ام

هر روز در خزانهٔ عطار کمتر است

دری که از سفینهٔ دانش گزیده‌ام

 
 
 
غزل شمارهٔ ۴۷۳ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
انوری

شاها بدیده‌ای که دلم را خدای داد

در دیدهٔ تو معنی نیکو بدیده‌ام

چون کردگار ذات شریفت بیافرید

گفت ای کسی که بر دو جهانت گزیده‌ام

راضی بدان نیم که به غیری نگه کنی

[...]

خاقانی

از گلستان وصل نسیمی شنیده‌ام

دامن گرفته بر اثر آن دویده‌ام

بی‌بدرقه به کوی وصالش گذشته‌ام

بی‌واسطه به حضرت خاصش رسیده‌ام

اینجا گذاشته پر و بالی که داشته

[...]

سلمان ساوجی

من هر چه دیده‌ام ز دل و دیده دیده‌ام

گاهی ز دل بود گله، گاهی ز دیده‌ام

من هر چه دیده‌ام ز دل و دیده‌ام کنون

از دل ندیده‌ام همه از دیده دیده‌ام

آه دهن دریده مرا فاش کرد راز

[...]

کمال خجندی

من ترک زهد کرده و رندی گزیده‌ام

خاشاک راه داده و گوهر خریده‌ام

تا کرده‌ام ز منزل هستی سفر گزین

نارفته نیم‌گام به مقصد رسیده‌ام

نقش جمال دوست که خورشید عکس اوست

[...]

جهان ملک خاتون

خوابی خوش است اینکه شب دوش دیده ام

دل را به یاد دوست به جان پروریده ام

دارم امید آنکه ازین خواب برخورم

زیرا که لطف دوست درین خواب دیده ام

دیدم صباح روی تو ای جان به آشکار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه