در سایهٔ غم شکست روزم
خورشید سیاه شد ز سوزم
از دود جگر سلاح کردم
تا کین دل از فلک بتوزم
تنها همه شب من و چراغی
مونس شده تا بگاه روزم
گاهی بکشم به آه سردش
گاه از تف سینه برفروزم
یک اهل نماند پس چرا چشم
زین پرده در آن فرو ندوزم
خاقانی دل شکستهام، باش
تا عمر چه بردهد هنوزم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوهی که پس از شکست و ناامیدی به او دست داده صحبت میکند. او میگوید که خورشید به خاطر عذابش سیاه شده و درد درونش را با دود جگرش تعبیر میکند. شبها تنها با چراغی میگذراند و به خاطر غم قلبیاش، گاهی آه سردی میکشد و گاهی با تف سینهاش میسوزاند. او به این فکر میکند که اگر هیچ کس دیگری در دنیا نمانده، چرا باید چشم انتظاری خود را از دست بدهد. در نهایت، خود را به عنوان خاقانی با دل شکسته معرفی میکند و از این که هنوز عمرش در حال گذر است، تعجب میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر غم و شکستهایی که دارم، روز من مانند خورشیدی که به خاطر درد و سوزش تاریک شده است، تحت تأثیر قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: از درد دل و غمهایی که دارم، به قدرت و نیرویی دست پیدا کردم تا انتقام خود را از آسمان بگیرم.
هوش مصنوعی: تنها روی تخت خوابم نشستهام و تنها همدمم چراغی است که در کنارم روشن است و تا صبح شب را به صبح میرساند.
هوش مصنوعی: گاهی دلم را با آهی سرد تسکین میدهم و گاهی هم از شدت احساسات، قلبم به آتش میافتد.
هوش مصنوعی: چرا نباید به این پرده بنگرم وقتی که دیگر کسی در آنجا نیست؟
هوش مصنوعی: من خاقانی، با دلی شکسته هستم. بگذار و ببین که عمرم چه پیش خواهد آورد، هنوز دلم به حالتی است که میگذرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرچه ز غمش چو شمع سوزم
هم بی غم او مباد روزم
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.