شمارهٔ ۷۹ - در ستایش نصرة الدین ابوالمظفر اصفهبد لیالواشیر پادشاه مازندران
گردون نقاب صبح به عمدا برافکند
راز دل زمانه به صحرا برافکند
مستان صبح چهره مطرّا به می کنند
کاین پیر، طیلسان ِ مطرّا برافکند
جنبید شیب مقرعهٔ صبح دم کنون
ترسم که نقره خنگ به بالا برافکند
در ده رکاب می که شعاعش عنان زنان
بر خنگ صبح برقع رعنا برافکند
گردون یهودیانه به کتف کبود خویش
آن زرد پاره بین که چه پیدا برافکند
چون برکشد قوارهٔ دیبا زجیب صبح
سحرا که بر قوارهٔ دیبا برافکند
هر صبحدم که بر چند آن مهرها فلک
بر رقعه کعبتین همه یکتا برافکند
با مهرهها کنیم قدحها چو آسمان
آن کعبتین به رقعهٔ مینا برافکند
دریا کشان کوه جگر بادهای به کف
کز تف به کوه لرزهٔ دریا برافکند
کیخسروانه جام ز خون سیاوشان
گنج فراسیاب به سیما برافکند
عاشق به رغم سبحهٔ زاهد کند صبوح
بس جرعه هم به زاهد قرا برافکند
از جام دجله دجله کشد پس به روی خاک
از جرعه سبحه سبحه هویدا برافکند
آب حیات نوشد و پس خاک مردگان
بر روی هفت دخمهٔ خضرا برافکند
از بس که جرعه بر تن افسردهٔ زمین
آن آتشین دواج سراپا برافکند
گردد زمین ز جرعه چنان مست کز درون
هر گنج زر که داشت به عمدا برافکند
اول کسی که خاک شود جرعه را منم
چون دست صبح قرعهٔ صهبا برافکند
ساقی به یاد دار که چون جام میدهی
بحری دهی که کوه غم از جا برافکند
یک گوش ماهی از همه کس بیش ده مرا
تا بحر سینه، جیفهٔ سودا برافکند
می لعل ده چو ناخنهٔ دیدهٔ شفق
تا رنگ صبح ناخن ما را برافکند
جام و می چو صبح و شفق ده که عکس آن
گل گونه صبح را شفق آسا برافکند
آبستنانه عدهٔ توبه مدار بیش
کسیب توبه قفل به دلها برافکند
آن عدهدار بکر طلب کن که روح را
آبستنی به مریم عذرا برافکند
هر هفت کرده پردگی رز به مجلس آر
تا هفت پردهٔ خرد ما برافکند
بنیاد عقل برفکند خوانچهٔ صبوح
عقل آفت است هیچ مگو تا برافکند
داری گشاد نامهٔ جان در ده فلک
گو ده کیا که نزل تو اینجا برافکند
کس نیست در ده ارچه علف خانهای بجاست
کس بر علف چه نزل مهیا برافکند
چون لاشهٔ تو سخره گرفتند بر تو چرخ
منت به نزل یک تن تنها برافکند
امروز کم خورانده فردا چه دانی آنک
ایام، فقل بر در فردا برافکند
منقل برآر چون دل عاشق که حجره را
رنگ سرشک عاشق شیدا برافکند
سرد است سخت سنبلهٔ رز به خرمن ار
تا سستیی به عقرب سرما برافکند
بیصرفه در تنور کن آن زر صرف را
کو شعلهها به صرفه و عوا برافکند
گوئی که خرمگس پرداز خان عنکبوت
بر پر سبز رنگ غبیرا برافکند
ماند به عنکبوت سطرلاب آفتاب
زو ذرههای لایتجزا برافکند
از هر دریچه شکل صلیبی چو رومیان
بر خیل رنگ رنگ بحیرا برافکند
نالنده اسقفی ز بر بستر پلاس
رومی لحاف زرد به پهنا برافکند
غوغای دیو و خیل پری چون بهم رسند
خیل پری شکست به غوغا برافکند
مریخ بین که در زحل افتد پس از دهان
پروین صفت کواکب رخشا برافکند
طاووس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو
گاورس ریزهای منقا برافکند
مجلس چو گرم گردد چون آه عاشقان
می راز عاشقان شکیبا برافکند
ساقی تذرو رنگ به طوق غبب چو کبک
طوق دگر ز عنبر سارا برافکند
بردست آن تذرو چو خون کبوتران
میبین که رنگ عید چه زیبا برافکند
ز آن خاتم سهیل نشان بین که بر زمین
چشم نگین نگین چو ثریا برافکند
چون آب پشت دست نماید نگین نگین
پس مهر جم به خاتم گویا برافکند
چون بلبله دهان به دهان قدح برد
گوئی که عروه بال به عفرا برافکند
یا فاخته که لب به لب بچه آورد
از خلق ناردان مصفا برافکند
خیک است زنگی خفقان دار کز جگر
وقت دهان گشا همه صفرا برافکند
مطرب به سحر کاری هاروت در سماع
خجلت به روی زهرهٔ زهرا برافکند
انگشت ارغنون زن رومی به زخمه بر
تب لرزهٔ تنا تننانا برافکند
چنگی بده بلورین ماهی آب دار
چون آب لرزه وقت محاکا برافکند
بر بط کری است هشت زبان کش به هشت گوش
هر دم شکنجه دست توانا برافکند
چنگ است پای بسته، سرافکنده، خشک تن
چون زرقی که گوشت ز احشا برافکند
نای است بسته حلق و گرفته دهان چرا
کز سرفه خون قنینهٔ حمرا برافکند
در چنبر دف آهو و گور است و یوز و سگ
کاین صف بر آن کمین به مدارا برافکند
حلق رباب بسته طناب است اسیروار
کز درد حلق ناله بر اعضا برافکند
در دری که خاطر خاقانی آورد
قیمت به بزم خسرو والا برافکند
رعد سیپد مهرهٔ شاه فلک غلام
بر بوقبیس لرزه ز آوا برافکند
خورشید جام خسرو ایران به جرعه ریز
بر خاک اختران مجزا برافکند
تاج و سریر خسرو مازندران ز رشک
خورشید را گداز همانا برافکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای صبح و تأثیر آن بر طبیعت و احساسات انسانی میپردازد. شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و خیالی، به بررسی حال و هوای صبحگاهی و پدیدههای طبیعی میپردازد. او به بزم و شادی میپردازد و تذکر میدهد که چگونه میتواند زوایای معانی خاصی از زندگی را باز کند. در نهایت، این اثر به تجلی زودگذر زندگی و لذتهای آن اشاره دارد و به نوعی دعوت به جشن و شادی است. در کل، این شعر نمایانگر احساسات عاشقانه و زیباییشناسی عمیق است که با تضادها و رمز و رازهای زندگی بشر گره خورده است.
هوش مصنوعی: آسمان با عمد و اراده پوشش صبح را کنار میزند و رازهای عشق و دلمشغولیهای زمان را در دشت و بیابان به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: در صبح، نوشیدنینوشان با چهرهای دلپذیر به شادی میپردازند و این پیرمرد، garment خود را از تن در میآورد.
هوش مصنوعی: بیدار باش، که صبح نزدیک است و احتمال دارد که آرامش و سکون به زودی از بین برود و اوضاع به هم بریزد.
هوش مصنوعی: در دهکده، خورشید با نور خود بر درخشش صبحگاهی چادر نازک و زیبا را کنار زد و آن را روشن کرد.
هوش مصنوعی: آسمان همچون یهودی که برای خود بار سنگینی را حمل میکند، سنگینی و درد را به دوش دارد. نگاهی به آن تکه زرد که به زمین افتاده بینداز که چه چیزهایی را به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: زمانی که پردهٔ نازک صبح، درخشندگی خود را از سینهٔ افق بالا میکشد، نور سحرگاهی بر آن پرده سایهافکنی میکند.
هوش مصنوعی: هر صبح که خورشید با نورش بر زمین میتابد، ستارگان در آسمان به طور هماهنگ و یکپارچه به سوی کعبه میدرخشند.
هوش مصنوعی: ما با مهرهها و دانهها، مانند ستارهها در آسمان، قدحها را تزیین میکنیم و در این میان، آن کعبه به زیبایی در ظرف شیشهای قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: دریا با قدرت و شدت خود، کوه را تحت تأثیر قرار میدهد و مانند کسی که با شجاعت جامی از شراب در دست دارد، از حرارت و گرمای خود لرزهای به کوه میافکند.
هوش مصنوعی: کیخسرو جامی پر از خون سیاوشان را در دست گرفت و آن را به سمت چهرهاش افکند.
هوش مصنوعی: عاشق با وجود پابندی زاهد به عبادت، صبح را با نوشیدن شراب آغاز میکند و حتی چند جرعه هم به زاهد میدهد تا او را تحت تأثیر قرار دهد.
هوش مصنوعی: از آب دجله، دجله به روی زمین کشیده میشود و از یک جرعه، تسبیح نمایان میگردد و بهراحتی به زمین میافتد.
هوش مصنوعی: چشیدن آب حیات باعث میشود که فرد انرژی و زندگی دوباره بگیرد و سپس خاک مردگان را بر روی هفت قبر سرسبز بپاشد.
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه مدام نوشیدنی بر بدن خسته و غمگین زمین ریخته میشود، آن آتشین نمد تمام وجودش را فرا گرفته است.
هوش مصنوعی: زمین از جرعهای مست میشود چنان که هر گنج طلایی که در دل داشت، به عمد بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: من نخستین کسی هستم که به خاک میروم، همانطور که صبح با خوشحالی، لیوان شراب را کنار میزند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، به یاد داشته باش که وقتی جام شراب را به دیگران میدهی، باید آنقدر سرمستکننده باشد که تمام کوههای غم و اندوه را از جای خودشان حرکت دهد.
هوش مصنوعی: به من یک گوشه از محبت و توجه را ارزانیدار تا بتوانم از عمق شادی و آرزوهای خویش بهرهمند شوم و همهی نگرانیها و دردهای درونم را کنار بگذارم.
هوش مصنوعی: مثل رنگ سرخ لعل، لبانم در ممنوعیت غروب تا زمانی که صبح رنگ صبح را به ناخن ما بزند.
هوش مصنوعی: شراب و جام را مانند صبح و سپیدهدم به من بده، چرا که تصویر آن گل زیبا مثل سپیدهدم در آسمان پاشیده شده است.
هوش مصنوعی: افرادی که در حال آماده شدن برای توبه هستند، باید بیشتر از دیگران مراقب باشند. زیرا توبه مانند قفلی بر درهای دلهاست که باید به درستی باز شود.
هوش مصنوعی: به دنبال افرادی باش که قابلیت و ویژگیهای خاصی دارند و میتوانند به نوعی روح را به مرحلهای جدید و پربار برسانند، همچون مریم عذرا که به یک معجزه دست یافت.
هوش مصنوعی: در مراسم حاضر، جلوههای زیبای گل را به نمایش بگذار تا رازهای پنهان ما یکی یکی آشکار شود.
هوش مصنوعی: عقل را به عنوان پایه و اساس زندگی به حساب نیاورید، چرا که پیروزی بادهخواری بر عقل، آثاری بد به بار خواهد آورد. بهتر است چیزی در این مورد نگویید، زیرا ممکن است اساس عقل را فرود آورد.
هوش مصنوعی: باید به روح خود وسعت ببخشی و در آسمان زندگیت بگویی که چه کسی تو را به اینجا آورد.
هوش مصنوعی: در اینجا به این موضوع اشاره میشود که اگرچه کسی در ده وجود ندارد، اما خانهای برای علف وجود دارد و این نشان میدهد که با وجود نبود افراد، باز هم شرایط لازم برای زندگی و رشد وجود دارد. به عبارتی، هرجایی که امکانات فراهم باشد، میتوان انتظار شکوفایی و رشد را داشت.
هوش مصنوعی: وقتی که زندگی و جسم تو را به مسخره گرفتند، سرنوشت به تو بیرحمی کرد و تو را به حالت تنهایی و بیکسی انداخت.
هوش مصنوعی: امروز کمتر از حد معمول بخور، زیرا نمیدانی فردا چه پیش خواهد آمد. زمان آینده در دستان تو نیست و ممکن است شرایط تغییر کند.
هوش مصنوعی: منقل را آماده کن، مانند دل عاشق که اشکهایش دیوار حجره را رنگین کرده است.
هوش مصنوعی: اگر در فصل سرما، سنبلههای گل رز را به خرمن بیفکنی، حتی اگر بر اثر سستی و بیاحتیاطی باشد، باز هم سرما اثر خود را خواهد گذاشت و آنها را خواهد شکست.
هوش مصنوعی: این بیت به مفهوم این است که باید سرمایهگذاریهای بیهوده و ناپخته را کنار گذاشت و به جای آن انرژی و منابع خود را بر روی کارهایی متمرکز کنیم که نتیجهبخش و ارزشمند هستند. در واقع، باید هوشمندانه و با تدبیر به سمت صرفهجویی و بهرهوری حرکت کنیم تا نتایج بهتر و مثبتی به دست آوریم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که حشرهای مانند مگس، در کنار خانهای تار عنکبوتی، بر روی برگ سبز رنگی نشسته است.
هوش مصنوعی: عنکبوتی که در نور آفتاب قرار گرفته، به مانند یک گناهکار در دامش گرفتار میشود. این نور مانند ذرات ریز و پراکندهای است که به هر سو میتابد و فضای اطراف را پر میکند.
هوش مصنوعی: از هر دری که به بیرون نگاه کنی، منظرهای شبیه به صلیبهای رومیان دیده میشود که بر روی جمعیتی رنگارنگ چنگ میزند.
هوش مصنوعی: شخصی با صدای نالان از تختی که بر روی آن فرشی رومی گسترده شده است، به شکلی غمگین و افسرده لحاف زردی را بر سر خود انداخته و به حالت آشفته و ناخوش به خواب رفته است.
هوش مصنوعی: وقتی دیو و پری باهم مواجه میشوند، دیو که در هیاهویی است، در نهایت قدرت پریها را تحت تأثیر قرار میدهد و آنان را مغلوب میکند.
هوش مصنوعی: مریخ را ببین که چگونه در زحل قرار میگیرد و پس از آن، ستارههای درخشان از دهان پروین میریزند.
هوش مصنوعی: پرنده زیبا و فاخری را ببین که مشغول غذای زاغ است و بعد از آن، تکههای غذا را از گلویش بیرون میریزد.
هوش مصنوعی: وقتی مجلس پرشور و شوق میشود، به مانند نفسهای عمیق و پر از احساس عاشقان، راز و ناگفتههایی از عاشقان با شجاعت و دلگرمی به زبان میآید.
هوش مصنوعی: ای ساقی، چون کبکی که گردن خود را آراسته و رنگین میکند، به زیباییهای وجودت میافزایم و از عطر خوش عنبر بر سر و روی تو میپاشم.
هوش مصنوعی: دستت را به سمت روز عید دراز کن و ببین که چگونه رنگ عید مانند خون کبوتران زیبا و دلنشین بر فضا میپاشد.
هوش مصنوعی: از آن انگشتری که نشانی از ستاره سهیل دارد، ببین که چگونه نگین آن بر زمین میتابد و همچون ستاره ثریا درخشان و زیباست.
هوش مصنوعی: وقتی آب بر روی پوست دستی میچکد و به شکل دایرهای درمیآید، نشان از ناپایداری دارد. به همین ترتیب، میتوان گفت که نشان مهر و ارزشهای ظاهری نیز میتواند بیاعتبار و ناپایدار باشد.
هوش مصنوعی: زمانی که مانند بلبل در حال نوشیدن هستی، گویی که عروه (پیشوای عیش و نوش) بالهای خود را در هوای لطیف و خوشحالی گشوده است.
هوش مصنوعی: ای فاختهای که صدای زیبایت فرزندانت را به دنیا میآورد، از دست انسانهای نادان و بیهنر فاصله بگیر و دور شو.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حالتی میپردازد که در آن شخصی احساس خفقان و تنگی نفس دارد، به گونهای که از درونش مواد زائد و خاصی به بیرون میریزد. این توصیف نمایانگر تنش و ناراحتی عمیق شخص است که گویی چیزی درون او را آزار میدهد و با باز شدن دهان، همهی آن احساسات منفی به بیرون سرریز میشود.
هوش مصنوعی: موسیقیدان در میانهی جشن و سرور، به گونهای شگفتانگیز عمل کرد که موجب شرم و خجالت همگان شد، بهخصوص در مقابل زیبایی و وجود دختران زیبا.
هوش مصنوعی: یک نوازنده رومی با هنرش بر وسعت احساسات و هیجانات تأثیر میگذارد و به گونهای مینوازد که تنش و لرزش درونی را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: از زیبایی و شفافیت ماهی در آب بگو که در زمان بروز نوسانات آب، مانند لرزشی که در آب ایجاد میشود، جلوهای خاص پیدا میکند.
هوش مصنوعی: بر بطلان و بیمعنایی برخی از گفتارها و افکار تکیه دارد که مانند صدای مخلوقاتی هستند که از هر طرف به گوش میرسند. این صداها به تدریج خستهکننده و آزاردهنده میشوند و در نهایت ناتوانی انسان را در مقابل آنها نشان میدهند.
هوش مصنوعی: این بیت به تصویری از حالتی غمگین و افسرده اشاره دارد. زندگی در غم و سختی مانند چنگی است که به زنجیر کشیده شده و نمیتواند به خوبی خود را نشان دهد. این احساسات به نوعی به حال زرقی که قطعاً چهرهای پلید و بیروح دارد، تشبیه شده است. در واقع، این تصویر حالتی از ناامیدی و بیحالی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: چرا چنگی به صدای نای نمیرسد و دهان بسته است؟ به خاطر اینکه از شدت سرفه، خون سرخ و زیبا به زمین ریخته میشود.
هوش مصنوعی: در دایرهای که حیواناتی چون آهو، گور، یوز و سگ وجود دارند، این گروه با مهربانی و نرمش به کمین نشستهاند.
هوش مصنوعی: حلقهی رباب به عنوان نشانهای از بندگی و اسیری، به گردن او آویخته شده است و از درد او نالههایی به گوش میرسد که بر تمام اعضای بدنش تأثیر میگذارد.
هوش مصنوعی: در مجلسی که خاقانی در آن حضور دارد، ارزش و اهمیت او بالاتر از همه چیز است و او با حضورش در آن محفل، زینت آن جشن را چندین برابر میکند.
هوش مصنوعی: صدای رعد مانند صدای یک غلام دربار است که با وزش خود باعث لرزش و حرکت اجسام میشود. این صدا همانند زنگی است که در آسمان میپیچد و به وضوح احساس میشود.
هوش مصنوعی: خورشید که نماد قدرت و شرف ایران است، با نور خود ستارههای جداافتاده را بر زمین پاشید.
هوش مصنوعی: تاج و تخت پادشاه مازندران به خاطر زیبایی و درخشش خورشید، به شدت تحت تأثیر قرار گرفته و به همین دلیل به زمین میافتد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
بر گستوان به دلدل شهبا برافکند
سلطان یک سوارهٔ گردون به جنگ دی
بر چرمه تنگ بندد و هرا برافکند
بابیست و یک و شاق ز سقلاب ترکوار
[...]
بی صرفه در تنور کن آن زرِّ صرف را
کو شعلها بصرفه و عوّا برافکند
طاوس بین که زاغ خورد و آنگه از گلو
گاو رس ریزهایِ منقّی برافکند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۱۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.