گنجور

 
کسایی

عَصیب و گُرده برون کن، وزو زَوَنج نورد

جگر بیاژن و آگنج ازو بسامان کن

بجوش گردن و بالان و زیره باکن از وی

نمک بسای و گذر بر تَبَنْگوی نان کن

به گربه ده و به عَکّه سُپُرز و خیم همه

وگر یتیم بدزدد بزنش و تاوان کن

وزین همه که بگفتم نصیب روز بزرگ

غدود و زهره و سرگین و خون بوگان کن

زه ای کسایی، احسنت، گوی و چونین گوی

به سفلگان بر فَریَه کن و فراوان کن

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode