گنجور

 
افسر کرمانی

شماره ۱: درملک تو راستی نیامد از ما - جز کجی و کاستی، نیامد از ما

شماره ۲: آنان که رباط و قلعه بنیاد کنند - نز بهر خداست هرچه آباد کنند

شماره ۳: ای آنکه دم از مقام رندان بزنی - لاف از کلمات هوشمندان بزنی

شماره ۴: ای آنکه به حسن غره بر خویشتنی - در خیل بتان نجسته بر خویش تنی

شماره ۵: کس چون من، اسیر محنت و سوز مباد - در دام بتی چون تو، نوآموز مباد

شماره ۶: ز آن لحظه که با رخش نظر باختمی - یک لحظه به خویشتن نپرداختمی

شماره ۷: گویند که عشق را بکن درمانی - ز آن پیش که در علاج آن درمانی

شماره ۸: ز آن جوهر گل شمیم رخ بیجاده - کز کام به دل سفر کند بی جاده

شماره ۹: بادام دو چشم نیم مستت از من - مرجان دو لعل می پرستت از من

شماره ۱۰: ای بنده اگر افسر شاهی طلبی - در ملک سپیدی و سیاهی طلبی

شماره ۱۱: کس در سر کار عشق دلگیر نشد - از لذت عاشقی کسی سیر نشد

شماره ۱۲: مجموعه دلبری است روی چو مهت - منجوقه سروری است طرف کلهت

شماره ۱۳: جمشیدوشان گدای درگاه تو اند - خسرومنشان نشسته در راه تو اند

شماره ۱۴: سرو آمده یا به گل ز رفتار خوشت - گلبن شده منفعل ز طرز روشت

شماره ۱۵: سرمایه خوبی است چهر خوش تو - پیرایه نیکوی رخ دلکش تو

شماره ۱۶: تا نرگس تو عقیق سان گشته برنگ - زاین واقعه ام چو غنچه دل آمد تنگ

شماره ۱۷: هر بنده که بر در تو دربانی کرد - حاتم صفت آغاز زرافشانی کرد

شماره ۱۸: یک عمر به گرد کوی تو گردیدم - یک عهد خیال روی تو ورزیدم

شماره ۱۹: تا هست جهان تو را جهانبانی باد - این دولت و جاه بر تو ارزانی باد

شماره ۲۰: عکاس که برگرفت عکس رخ یار - آوخ که نمود کار ما را دشوار

شماره ۲۱: هرچند که در جهان هنر بی ثمر است - این صنعت عکس تو به از هر هنر است

شماره ۲۲: استاد هنروران عالم، مانی - گفته است که در هنر کسی چون ما، نی

شماره ۲۳: عکاس چو عکس قامت و چهر تو بست - بر قامت سرو و چهر مه داد شکست

شماره ۲۴: عکاس زهی یگانه استاد هنر - صد عکس برآوری به از یکدیگر

شماره ۲۵: عکاس چو دید نقش دیدار تو را - و آن جلوه قد و طرز رفتار تو را

شماره ۲۶: عکاس چو دید روی زیبای تو را - زیبائی طلعت دلارای تو را

شماره ۲۷: عکاس، تو در هنروری طاق استی - سر خیل هنروران آفاق استی

شماره ۲۸: عکاس، چو عکس روی جانان بگرفت - انگشت عجب همی به دندان بگرفت

شماره ۲۹: عکاس دو کرد عکس رخسار تو را - رونق بفزود جنس بازار تو را

شماره ۳۰: عکاس چو عکس روی دلبند تو دید - شهد سخن و لب شکرخند تو دید