از جان بگسل، صحبت جانانه به دست آر
بشکن صدف و گوهر یکدانه به دست آر
معموری تن چیست، به ویرانی آن کوش
صد گنج از آن گوشه ویرانه به دست آر
در راه وفا، شمع صفت ز اشک دمادم
آبی ز پی آتش پروانه به دست آر
گرد کره خاک چه پویی چو سکندر
آب خضر از چشمه پیمانه به دست آر
آن آب که بر باد دهد آتش جهلت،
از خاک نشین در میخانه به دست آر
دردید کش آن بزم به جان گر دهدت جام
جان میده و یک جرعه حریفانه به دست آر
هشیاری جاوید گرت هست تمنی،
یک ساغر از آن باده مستانه به دست آر
سرّ صفت عشق مگو در بر عاقل
بیپا و سری چون من دیوانه به دست آر
گر کحل حقیقت طلبد مردم چشمت،
خاک قدم مردم فرزانه به دست آر
آسودگی خلق بود غافلی از حق
از خلق ببر، گوشه کاشانه به دست آر
تو همچو من، از اهل حقیقت نیی افسر
تحقیق بهل، قصه و افسانه به دست آر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رندانه بیا ساقی و خمخانه به دست آر
دستی بزن و ساغر و پیمانه به دست آر
ذوق ار طلبی یک نفسی همدم ما شو
در مجلس ما منصب شاهانه به دست آر
دل خلوت عشق است در او عقل نگنجد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.