گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

ای نای ندیده ام دلی شاد از تو

نایی تو ولیکن نرهد باد از تو

جز ناله مرا چو نای نگشاد از تو

ای نای مرا چو نای فریاد از تو

ابن یمین

ای چرخ فلک هزار فریاد از تو

آن به که نیاورد کسی یاد از تو

سرگشته و با لباس محنت زدگان

پیوسته از آنی که نیم شاد از تو

فیاض لاهیجی

کردم برِ نامحرم اگر داد از تو

داد از تو بتا و داد و بیداد از تو

محتاج به محرمم چرا می‌کردی

تا کار به نامحرمم افتاد از تو!

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه