گنجور

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مجیرالدین بیلقانی

چون طبع تو با یار جفا می ورزد

دل در غم تو ز بیم جان می لرزد

گیرم که جهان بجز وصل تو نیست

انصاف بده همه جهان این ارزد؟

کمال‌الدین اسماعیل

شمعم که چو باد هوسم بر سر زد

بر تارک من افسر خاکستر زد

آب از چشمم دست بدامن درزد

و آتش ز دلم سر بگریبان برزد

خواجوی کرمانی

هر صبح که دم ز ملکت خاور زد

چون خیمه برین پنجره ی شش در زد

رفتم بدر خواجه و چون دید مرا

بر خواند براتم و بروتی بر زد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه