گنجور

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

شمعم که چو باد هوسم بر سر زد

بر تارک من افسر خاکستر زد

آب از چشمم دست بدامن درزد

و آتش ز دلم سر بگریبان برزد

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
خواجوی کرمانی

هر صبح که دم ز ملکت خاور زد

چون خیمه برین پنجره ی شش در زد

رفتم بدر خواجه و چون دید مرا

بر خواند براتم و بروتی بر زد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه