ای بلند اختری که همت تو
سر بهفت آسمان فرو نارد
باز گیر امل چو گل دامن
ابر کلک تو چون گوهر بارد
با همه پردلیّ خود خورشید
بخدا ار خلاف تو یارد
کوه را لرزه برفتد زنهیب
چون وقار تو پای بفشارد
قهر تو همچو غمزۀ خوبان
خون بریزد که موی نازارد
دست ناهید بر رواق فلک
جز بیاد تو جام نگسارد
پای خورشید منازل چرخ
جز بکام تو گام نگذارد
سرورا خرمن ثنا بنهد
هرکه او تخم مردمی کارد
بر تو مرسو مکیست خادم را
کز تو آنرا وظیفه انگارد
شاعری را اگر دهی دشنام
بر تو آنرا وظیفه انگارد
ور قفایی خورد ز تو بمثل
سر سال از طمع قفا خارد
بر امید وظایف مردم
شب نباشد که روز نشمارد
همه وقت صلات دارد گوش
گوش وقت صلوة کم دارد
هرکه را رای و رسم این باشد
بر تو مرسوم خویش نگذارد
مدّتی از محل گذشت بکوی
تا کرم حق بنده بگزارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر که او تخم کاهلی کارد
کاهلی کافریش بار آرد
چون منی را فلک بیازارد
خردش بی خرد نینگارد
هر زمانی چو ریگ تشنه ترم
گرچه بر من چو ابر غم بارد
چون بیفسایدم چو مار غمی
[...]
ای که از بهر خدمت در تو
بست دولت میان و کام گذارد
پیش از آن کم زمانه آش کند
فضل کن سیدی فرست آن آرد
هر که از دیدن تو خرم نیست
[...]
خسروا ، چون تو آسمان نارد
خدمت و زمانه بگزارد
باد را هیبت تو بر بندد
کوه را حملهٔ تو بردارد
پای تو فروش محمدت سپرد
[...]
به خدایی که از شب تیره
روز روشن همی پدید آرد
بیقلم بر بساط آینه فام
صورت آفتاب بنگارد
کز غمت انوری ز آتش دل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.