ای بزرگی که در جهان کرم
کس چو تو داد اصطناع نداد
بدهد سر ز دست آنکه ترا
گردن از روی امتناع نداد
بودم از تو بسی توقّعها
بخت توفیق اجتماع نداد
با که گویم که خواجه شعر مرا
بیش تشریف استماع نداد؟
به سخنهای همچو آب زلال
قیمت شربتی فقاع نداد
نه ز تقصیر بود اگر خادم
در چنین حالتت صداع نداد
زانکه یک روی در تقاضا داشت
خر دم رخصت وداع نداد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش بزرگی میپردازد که در عالم کرم و دهش بینظیر است. شاعر از نداشتن توفیق در برآورده شدن خواستههایش گلهمند است و بیان میکند که هیچکس به خوبی و عظمت خواجهاش نمیتواند گوش دهد. او اشاره میکند که سخنانش مانند آب زلال هستند، اما ارزش نیافتهاند. همچنین از خادمش هم عذرخواهی میکند، زیرا او به رغم تلاشهایش نتوانسته به خواستههای او پاسخ دهد. در نهایت، شاعر از عدم اجازه برای وداع ناراحت است و به وضعیت ناامیدکنندهاش میپردازد.
هوش مصنوعی: ای بزرگمردی که در دنیا مانند تو فر و جمال و نیکی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر امتناع از عشق تو، دیگران را آزار میدهد، سزاوار نیست که سرش را از دست بدهد.
هوش مصنوعی: من از تو انتظارات زیادی داشتم، اما به خاطر بخت و روزگار، نتوانستیم به هم برسیم.
هوش مصنوعی: با که سخن بگویم که آقای من، شعر مرا بیش از این که باید، نشنید و به آن توجهی نکرد؟
هوش مصنوعی: سخنانی که صاف و روشن هستند، ارزش و بهایی نداشتند، مانند ارزش یک نوشیدنی بیکیفیت.
هوش مصنوعی: اگر خادم در این وضعیت تلخ تو احساس سر درد نکند، تقصیر او نیست.
هوش مصنوعی: چون یک سو خواستهای داشت، خر اجازه وداع نداد و مانع شد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.