صدر آزادگان کریم الدّین
که همه رسم تو کرم بودست
صیت تو همچو فکرت حکما
آسمان و زمین بپیمودست
گرچه در خدمت تو این کهتر
پیش از این انبساط بپیمودست
اول الدّن درد حالی را
زحمتی از نوت در افزودست
چشم دارد کز آن شراب لطیف
که چواشکی ز چشم پالودست
بوی او دست عقل بر بستست
رنگ او پای عیش بگشودست
طبعش از چنگ زهره حلقۀ لهو
به سنان شعاع بر بودست
پرتو عکس او صیقل نور
کلف از روی ماه بزدودست
روی مرّیخ از آن چنان لعلست
که سر انگشت از آن بیالودست
تابی از وی به آفتاب رسید
چهره از عکس او بیندودست
از لطیفی که هست جوهر او
خردش جز به وهم نبسودست
هر کجا رنگ و بوی او آمد
لاله و مشک توده بر تو دست
مستی از چشم او بشاید دید
هر که وصفش بگوش بشنودست
قطره یی زو بجای گلگونه
گل رعنا به چهره بر سودست
همچو رای توپیر و نورانی
همچو طبعت لطیف و اسودست
چه بود مدح بیش از این کو را
آنکه کردش حرام بستودست
دستگیری مرا به قدری از آن
کم ز غمها روان بفرسودست
ز آنکه بیمارم و طبیب مرا
نوشداروی صرف فرمودست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا گل لعل روی بنمودست
بلبل از خرمی نیاسودست
دیرگاهست تا چو من بلبل
عاشق بوستان و گل بودست
روز و شب گر بنغنوم چه عجب
[...]
به خدایی که در پرستش خویش
آسمان را رکوع فرمودست
دست حکمش به کیلهٔ خورشید
خرمن روزگار پیمودست
که ز چشمم به عشق خدمت تو
[...]
چشمم از گریه دوش ناسودست
تا سحر گه سرشک پالودست
گر نخفتست چشم من شاید
چشم او باری از چه نغنودست
روزها شد که آن نگارین روی
[...]
همه رنگی تکلف اندودست
جز سپیدی که او نیالودست
ای کریمی که در ستایش تو
عقل کل را زبان بفرسودست
خاک شد زیر پای همّت تو
و هم کوسر بر آسمان سودست
دست دریا و کان فرو بستت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.