این همه سرکشی مکن بر من
گرچه معزولم و تو بر کاری
گرچه ماهر دوان دو کار گیرم
که کند مان خرد خریداری
حالت من خلاف حالت تست
تا مرا همچو خود نپنداری
من چو کلکم که نشر علم کند
تو چو شمشیر تیز و خون خواری
نسختی از نیام و مقلمه است
حالت ما به گاه بیکاری
تو بگاه عمل سر افرازی
سرنگون، گاه عزلت از خواری
من به عطلت درون سرافرازم
وز عمل باشدم نگونساری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی گفتگو بین دو شخصیت است؛ یکی که در مقام قدرت وکار است و دیگری که به دلیل از دست دادن مقام خود، در وضعیت نازلی قرار دارد. شاعر از سرکشی و خودخواهی شخص دیگر شکایت میکند و میگوید که با وجود ناتوانیاش، او همچنان با عزت و افتخار زندگی میکند. او خود را به یک کلک که علم را منتشر میکند تشبیه میکند و دیگری را به شمشیری تند که به خونریزی مشغول است. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در زمان بیکاری نیز خود را سرافراز میبیند، در حالی که شخص دیگر در زمان عمل و قدرت، به غرور و افتخار میرسد.
هوش مصنوعی: اینقدر بر من مسلط نشو، هرچند که من در موقعیت ضعف هستم و تو قدرت داری.
هوش مصنوعی: اگرچه مهارت زیادی دارم، اما دو کار را انجام میدهم که باعث میشود عقل و خرد من به خطر بیفتد.
هوش مصنوعی: وضعیت من با وضعیت تو متفاوت است تا اینکه مرا مثل خودت تصور نکنی.
هوش مصنوعی: من مانند همه شما هستم که علم را منتشر میکنم، اما تو مانند یک شمشیر تیز هستی که خون میریزد.
هوش مصنوعی: در زمانهایی که بیکار هستیم، حال و هوای ما شبیه به سرآمدن نی و یا بیحرکت بودن قلم است.
هوش مصنوعی: در زمان عمل، اگر به موفقیت برسید، افتخار و سربلندی دارید، اما در زمان تنهایی و انزوا، از بیاحترامی و خواری رنج میبرید.
هوش مصنوعی: من به خاطر استراحت و آرامش درونم احساس شادابی و بالندگی میکنم و از انجام کارهایم ناامید نیستم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به خدایی که آفرین کرده ست
زیرکان را به خویشتن داری
که نیرزد به نزد همت من
ملک هر دو جهان به یک خواری
ای فلک نیک دانمت آری
کس ندیدست چون تو غداری
جامه ای بافیم همی هر روز
از بلا پود و از عنا تاری
گر دری یابیم زنی بندی
[...]
گفت خضرم ز راه غمخواری
کای فرو مانده در گرفتاری
تا کی از عشق تو کشم خواری؟
تا کی از هجر تو کنم زاری ؟
چند با من جفا کنی آخر ؟
شرم بادت ازین جفا گاری
زان دو زلف چو ابر پیوسته
[...]
با من اندر گرفتهای کاری
کان به عمری کند ستمکاری
راستی زشت میکنی با من
روی نیکو چنین کند آری
بعد از این هم بکش روا دارم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.