ای ترا کرده لطف حق مخصوص
به بزرگیّ و مال و جاه و یسار
از دعاگو نصیحتی بشنو
تا ترا بندگی کنند احرار
تا توانی ز بهر دشمن و دوست
کار کی هر چگونه بر می آر
هر که او بر تو داشت قصّه خویش
ضایع و مهملش فرو مگذار
وانکه او عجز خویش بر تو فروخت
قدرت خویش از او دریغ مدار
مکن از خویش خلق را نومید
که پس آنگه بیوفتی ز شمار
خرج مال ارچه کم کند مالت
زان کمی بیش گرددت مقدار
خرج مالت ز جاه کم نکند
بل از آن بیشتر شود بسیار
همه کس داند این که قدرت وجود
بهتر از بخل و عاجزی صد بار
به غنیمت شمار این منصب
که تو باشی عزیز و ایشان خوار
هر کرا حاجتی بود در دل
همه شب نام تو کند تکرار
پاره یی از خدایی است که خلق
بر ت دارند وقت حاجت کار
جناب عالی نزدیک و من بخدمت دور
که تو باشی ز خویش برخوردار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.