گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

زهی سرفرازی که در پیش حکمت

سپهر از دل و دیده محکوم باشد

تو باشی وجز تو نباشد اگر زانک

امامی درین عصر معصوم باشد

بتحقیق بدبخت آنرا شناسم

که از دوستیّ تو محروم باشد

تو آنی که اسباب ارباب معنی

به سعی بنان تو منظوم باشد

خلوص دعا گو بدین خدمت اندر

همانا که معلوم مخدوم باشد

در آتش شوم از برای رضایت

وگر خود چو شمعم تن از موم باشد

به خدمت فرستاده ام ارمغانی

تو خود دان که آنرا چه مفهوم باشد

چه پوشیده دارم؟تو دانی که تحفه

ز خادم تقاضای مرسوم باشد

ولیکن سه سال است وین یک دقیقه

بناچار باید که معلوم باشد

که در مذهب شاعران آنچنانست

که مرسوم بگذاشتن شوم باشد