گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

رخت از ماه و لبت از شکرست

آنت ازین وینت از آن خوبترست

بر رخت بوسه کجا شاید داد؟

که نظر نیز محل نظرست

نه میان نیست میان تو ز لطف

وین عجبتر که میان کمرست

تا لبت را نرسد چشم بدان

در زبانها همه نام شکرست

بوسه یی از لب و دندان خوشت

خون بهای دو جهان خوش پسرست

از چه ناشسته رخم می خوانی

که رخم شسته بخون جگرست

بدکنی با من و گویم که مکن

گوئیم نیکست، اینم بترست

با رخ و غمزۀ تو می سازم

که گل و خارتو با یکدگرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کلیم

باغ و راغ من خونین جگرست

نفسی کز دل من تنگ ترست

ز آنچه آن سرو بخود می پیچد

پیچش طره و تاب کمرست

بیزبان باش، نبینی که قلم

[...]

ملک‌الشعرا بهار

ای مدیری که ز نوک قلمت

تیر در دیدهٔ اهل نظرست

هیکل نحس تو و اخلاقت

هر یکی از دگری زشت‌ترست

تویی آن حلقهٔ مفقوده که او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ملک‌الشعرا بهار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه