گشت آشکاره راز دلم بر زبان اشک
از چشم خلق ازآن بفتاد بسان اشک
افگنده پاره پاره دلم در دهان خلق
زان پاره پاره مینهمش در دهان اشک
بردوختست چشم من از خواب تا کشید
در تار سوزن مژه از ریسمان اشک
زانکه که گشت سینۀ من منزل غمت
می نگسلد ز دان من کاروان اشک
صفراویت رنگ رخان در فراق او
از بهر آن همی دهمش ناردان اشک
چون ناردانه یی که در او استخوان بود
پنهان شدست شخص من اندر میان اشک
زان هر زمان بروی درآید سرشک من
کز دست اختیار برون شد عنان اشک
تا بر رخت بنفشه و گلنار بردمید
می بشکفت ز نرگس من ارغوان اشک
دل درمیان اشک و تواندر میان دل
پیداست رنگ چهرۀ توازنهان اشک
خون دلم هدر شد از بس که هر زمان
فتوی دهد بخون دل من زبان اشک
هر گوشهای که من بگریزم ز دست غم
آرد غم تو پی به سرم بر نشان اشک
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.