کمالالدین اسماعیل » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - فی الّذم دی مرا گفت دوستی که مرا با فلان خواجه از پی دو سه کار سخنی چند هست وز پی آن خلوتی می ببایدم ناچار خلوتی آن چنان که اندر وی هیچ مخلوق را نباشد بار گفتم این فرصت ار توانی یافت وقت نان خوردنش نگه می دار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: دوستی به راوی میگوید که برای انجام کارهایی با شخصی مهم، به خلوتی نیاز دارد که در آن هیچکس دیگر نباشد. راوی پاسخ میدهد که اگر فرصتی برای این خلوت پیدا کردی، باید در زمان ناهار به آن فکر کنی و آن را به تعویق نیندازی.
هوش مصنوعی: دوست من به من گفت که من به دنبال فلان شخص از روی چند کار هستم.
هوش مصنوعی: چند سخن هست و برای بیان آنها نیاز به جایی خلوت و آرام دارم.
هوش مصنوعی: در اینجا به فضایی اشاره میشود که در آن هیچ موجودی وجود ندارد و کاملاً تنها و خالی است.
هوش مصنوعی: اگر بتوانی، این فرصت را غنیمت شمرو وقتی برای خوردن نان دست نگهدار.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر رخش زلف عاشق است چو من
لاجرم همچو منش نیست قرار
من و زلفین او نگونساریم
او چرا بر گل است و من بر خار؟
همچو چشمم توانگر است لبم
[...]
زان مرکّب که کالبد از نور
لیکن او را روان و جان ازنار
زان ستاره که مغربش دهنست
مشرق او را همیشه بر رخسار
بارگی خواست شاد بهر شکار
بر نشست و بشد بدیدن شار
ای دل نا شکیب مژده بیار
کامد آن شمسه بتان تتار
آمد آن سرو جلوه کرده به ناز
آمد آن گلبن خمیده ز بار
آمد آن بلبل چمیده به باغ
[...]
هست ایام عید و فصل بهار
جشن جمشید و گردش گلزار
ای نگار بدیع وقت صبوح
زود برخیز و راح روح بیار
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.