گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

دی مرا گفت دوستی که مرا

با فلان خواجه از پی دو سه کار

سخنی چند هست وز پی آن

خلوتی می ببایدم ناچار

خلوتی آن چنان که اندر وی

هیچ مخلوق را نباشد بار

گفتم این فرصت ار توانی یافت

وقت نان خوردنش نگه می دار

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode