ای بتو مملکت و ملّت را
تازه گشته زنو استظهاری
فخر دین صاحب عادل که بشست
دولت تو اثر هر عاری
از کتاب لطفت گل ورقی
وز لباس عدوت شب تاری
نه چو حلم تو بود کم سخنی
نه چو جود تو بود مکثاری
باد بی یاری لطف نزند
صبحدم مروحۀ گلزاری
ابر بی رخصت دستت ننهد
پای بر کنگرۀ کهساری
زد بدست تو کرم بر در بخل
هم ز نوک قلمت مسماری
ای که در نوبت فرماندهیت
جز جهان نیست دگر غدّاری
وی که در عالم دین پروریت
جز جنین نیست دگر خونخواری
اگرت صاحب کافی خوانم
نکند عقل برین انکاری
وگرت آصف ثانی گویم
نبود موجب استغفاری
همه اضداد جهان متّفقند
در زمان چو تو خوب آثاری
بید لرزنده چنان زان سبب است
که برو نام خلافست آری
نکند باده خرابی اکنون
که جهان یافت چو تو معمار ی
در میان هنر و فقر ز زر
کرد اقبال تو شه دیواری
ندمد بی مدد خاک درت
گل حسن از چمن رخساری
نبود بی سخن شکر کفت
بخشش و دانش را دیداری
طوطی عقل شکر خای شود
هر کجا زد قلمت منقاری
جز ز نوک قلمت کس نشنید
که شکر زاد زبان ماری
در ثنای تو زند صبح نفس
که چو من نیست جز اینش کاری
زین سبب چرخ ز خورشید نهد
هر نفس در دهنش دیناری
هان کجایید هنرمندان هین
تیز تر زین نبود بازاری
ای ز خلق آمده بر سر چون چشم
نظری کن سوی ما یکباری
همچو چشم آید بر سر ناچار
هر کجا باشد مردم داری
کار اهل هنر ای صدر جهان
دست در هم ندهد بی یاری
چون نمی دارد شان کس تیمار
هر یکی هست چو بوتیماری
کرمت از پی این طایفه خاص
چه بود گر بکند پیکاری
اندرین عهد که قحط کرمست
بنه از نام نکو انباری
صیت احسان ببهای اندک
می فروشند، بخر بسیاری
رسم بی رسمی گردون دانی
که چنو نیست جفا کرداری
همچو نیشکّر ازو در بندست
هر کجا هست شکر گفتاری
باز با تیغ و کمر چون کوهست
هر گرانجانی و ناهمواری
بارها گفت سخایت که ترا
هست در ذمّت ما ادراری
بده ای خواجه کنون تا برهم
از تقاضای تقاضا باری
هفت سالست بهم پیوسته
رسم داعی که بدی هر باری
غم آنست که، چون در بندم
صد و هفتاد و سه گز دستاری
مدّت عمر تو بادا چندان
که ابد باشد از آن معشاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مدح و ستایش یک شخصیت بزرگ و عادل میپردازد که به عنوان فرمانده و سرپرست حکومت و ملت به شمار میآید. شاعر از ویژگیهای او همچون انصاف، سخاوت، و مدیریتی کارآمد سخن میگوید و بیان میکند که در زمان او هیچ بدی و کاستی وجود ندارد. او به مهارتهای این شخصیت در برقراری عدالت و زیبایی در جامعه اشاره میکند و به قدرت و تأثیر او بر سرنوشت مردم میپردازد. شاعر همچنین از شرایط اجتماعی و فرهنگی زمانه، و نیاز به کرم و بخشش در برابر مشکلات میگوید. در نهایت، شاعر دعا میکند که طول عمر و حیات این شخصیت بزرگ ادامه یابد تا مردم از برکات او بهرهمند شوند.
هوش مصنوعی: ای عشق، به خاطر تو مملکت و ملت دوباره زنده و شاداب شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که عادل، نماینده دین و اصول اخلاقی است، نشان میدهد که قدرت و موفقیت تو در زندگی، از هر چیز غیرمستقیم و گذرا جداست.
هوش مصنوعی: از کتاب لطفت، گلی برای من برگزیده شده و از لباس دشمنیات، شب تیرهای به وجود آمده است.
هوش مصنوعی: نه مثل صبر تو کمگفتهای و نه مانند generosity تو از بخشش دریغ کردهای.
هوش مصنوعی: باد وقتی به کمک کسی نیاید، صبحگاهی در باغ گلها نشاط نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: ابر نمیتواند بدون اجازه به قلههای کوه برود و بر آنجا بنشیند.
هوش مصنوعی: با دستان تو، لطفی بر درِ بخل میزنی، مانند اینکه با نوک قلمت، زهر را به آن مینویسی.
هوش مصنوعی: ای کسی که در زمان رهبریات هیچ چیز جز دنیا وجود ندارد، خیانتکاری.
هوش مصنوعی: اگر کسی در دنیای دین زاد و رشد کرده باشد، دیگر جایی برای خشونت و خونریزی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر تو را صاحب کمال و شایستگی بدانم، عقل اجازه نمیدهد که در این مورد شک و تردید کنم.
هوش مصنوعی: اگر آصف ثانی را به عنوان مثال بیاورم، هیچ دلیلی برای طلب بخشش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تمام نظام هستی در گذر زمان به توافق میرسد، وقتی که تو نشانههای خوبی از خود به جا میگذاری.
هوش مصنوعی: بیدها به خاطر نامی که دارند، لرزان هستند.
هوش مصنوعی: مبادا که در این حال که دنیا به زیبایی تو شکل گرفته، مشروب و می مستی به خرابکاری بپردازد.
هوش مصنوعی: در بین هنر و فقر، سرنوشتی که به تو داده شده، همچون دیواری از طلا است.
هوش مصنوعی: بدون کمک، چهرهی زیبای تو همچون گلی از زمین نمیروید.
هوش مصنوعی: شکر و قدردانی از بخشش و دانش، نیاز به کلام ندارد و خودشان را به خوبی نشان میدهند.
هوش مصنوعی: هر جا که قلمت به کار میافتد، عقل مانند طوطی با شیرینی کلامش برمیخیزد.
هوش مصنوعی: فقط نوک قلم تو میتواند بگوید که شیرینی کلام زبانی سمی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: صبح در ستایش تو جان تازهای میگیرد، زیرا مانند من هیچکس دیگری نیست که به جز اینکار توجهی داشته باشد.
هوش مصنوعی: به خاطر این موضوع، زمان به گونهای پیش میرود که هر لحظه از خورشید، قدر یک دینار در اختیار ما قرار میدهد.
هوش مصنوعی: ای هنرمندان، کجایید! بیایید و نشان دهید که چقدر سریع و تیز هستید، چون در اینجا خبری از بازار و داد و ستد نیست.
هوش مصنوعی: ای کسی که از میان مردم آمدهای، همچون تاجی بر سر، یک بار نگاهت را به ما بینداز.
هوش مصنوعی: هر جا که باشی، باید مردمداری را در نظر داشته باشی، چون مانند چشم که هر جا باشد، همیشه در دسترس است.
هوش مصنوعی: کار هنرمندان به قدری سخت و نیازمند همکاری است که هیچگاه نمیتوانند به تنهایی و بدون حمایت دیگران به موفقیت برسند.
هوش مصنوعی: هیچکس به کسی اهمیت نمیدهد و در واقع هر کسی به نوعی به خود مشغول است، مانند بوتیمار که به خود میپردازد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که باید دربارهٔ شخصیت و رفتار خاص یک گروه سؤال کنیم؛ اگر در برابر آنها مقاومت و مبارزهای صورت گیرد، چه تاثیری خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: در این زمان که بخشندگی و مهربانی کم شده است، از نام نیک باید انباری بسازیم.
هوش مصنوعی: نام نیک و خوبی را با کمترین قیمت میفروشند، بنابراین از آن با قیمت زیاد خرید کن.
هوش مصنوعی: میدانید که در این دنیا، حتی در کارهای بیقید و شرط هم ممکن است از کسی بدی ببینید و درستی را فراموش کنید.
هوش مصنوعی: هر جا که سخن شکرین و دلنشینی به میان میآید، باید بدانیم که پشت آن نوعی تلاشی و زحمت وجود دارد که مانند نیشکر به دقت و صبر تولید میشود.
هوش مصنوعی: مثل کوه، هر کسی که سنگین و ناهموار است، دوباره با تیغ و کمر مواجه میشود.
هوش مصنوعی: شما بارها گفتهاید که در دل ما حق و احساسی نسبت به شما وجود دارد که باید ادای آن را بکنیم.
هوش مصنوعی: ای آقا، اکنون لطفاً بده تا به خاطر درخواستهای مکرر، از این موضوع خلاص شوم.
هوش مصنوعی: مدت هفت سال است که به طور مداوم در حال انجام این کار هستم، به طوری که هر بار یادآوری میشود.
هوش مصنوعی: غم این است که وقتی در بند و زنجیر هستم، به اندازهای که دستهایم به هم بسته شده، احساس محدودیت میکنم.
هوش مصنوعی: باشد که مدت عمر تو به اندازهای طولانی باشد که حتی ابد نیز از آن معشوقه تو باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
اندر این عهد که قحط کرمست
بنه از نام نکو انباری
صیت احسان ببهائی اندک
میفروشند بخر بسیاری
ای که در شیوۀ گوهر باری
ابر خواهد ز بنانت یاری
در قفس کرد سر خامۀ تو
طوطیانرا بشکر گفتاری
این چه خلقست بدین زیبایی؟
[...]
آنچ در سینه نهان میداری
درنیابند چه میپنداری
خفته پنداشتهای دلها را
که خدایت دهدا بیداری
هر درخت آنچ که دارد در دل
[...]
دست اگر در دهان شیر کنی
وز پی قوت لقمه برداری
نزد ابن یمین ستوده ترست
زانکه حاجت بسفلگان آری
هر «الف » جان عدو را خاری
بلکه در چشم دلش مسماری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.