گنجور

 
 
 
ابوسعید ابوالخیر

آتش بدو دست خویش بر خرمن خویش

چون خود زده‌ام چه نالم از دشمن خویش

کس دشمن من نیست منم دشمن خویش

ای وای من و دست من و دامن خویش

قدسی مشهدی

دارم به دو دست خویش دایم تن خویش

آویخته‌ام چو خار در دامن خویش

معذورم اگر ز خویش غافل نشوم

کس چون کند اعتماد بر دشمن خویش؟

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه