چه شد که بیسببی پا کشیدی از همه جا
لوند مشرب و آنگاه خویشتن داری
زر شراب به دستت فتاده است مگر
که رفته رفته ز مستی عزیز دیداری
ز دستگیری اهل هنر عجب دارم
ز روزگار نمیآید اینقدر یاری
مگر که در گرو باده کردهای دستار
کنون ز برهنگی سر برون نمیآری
بس است بر سر ژولیده، موی ژولیده
بیا که مفت گران جان بود سبکباری
ز چشم یار تو پیغام وصل آورده
به کشور تنت ار آمده است، بیماری
همان به خانهٔ خود زود باز میگردد
که قاصدان را رسم است زود رفتاری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از کسی میپرسد که چرا بدون دلیل از همه جا کنارهگیری کرده و خود را کنترل میکند. او به این نکته اشاره میکند که شاید شراب به دستش افتاده و از مستی و حضور عزیزش دور شده است. شاعر تعجب میکند از اینکه روزگار به هنرمندان یاری نمیرساند و به نظر میرسد که او نیز به باده اعتیاد پیدا کرده است. با این حال، او بر سر حالتی بیاعتنا نشسته و از آن سبکباری خسته است. در نهایت، شاعر اشاره میکند که پیام وصالی از چشم یار آمده و توصیه میکند که به خانه خود برگردد، چون قاصدان معمولاً زود برمیگردند.
هوش مصنوعی: چرا بیدلیل از همه جا کنارهگیری کردی و حالا خودت را کنترل میکنی؟
هوش مصنوعی: شاید شراب گرانبهایی در دست تو افتاده باشد، اما آیا این حالت مستی تو را به دیدن عزیزانت رهنمون نمیکند؟
هوش مصنوعی: من از روزگار تعجب میکنم که چقدر به هنرمندان کمک نمیکند و حمایت از آنها به حد کافی نیست.
هوش مصنوعی: آیا به خاطر نوشیدن باده، چادر را بر سر خود پوشیدهای که اکنون از برهنگی سرت را بیرون نمیآوری؟
هوش مصنوعی: کافی است که به موی درهمریخته برسید، بیایید که بیدلیل زندگی سبک و بیارزش است.
هوش مصنوعی: از چشمان محبوب تو پیام وصال آمده است، اگر به تن تو آمده، نشان بیماری است.
هوش مصنوعی: آن کسی که به خانهاش زود برمیگردد، همان کسی است که پیامرسانان به سرعت عمل میکنند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا به ناله و زاری همیبیازاری
جفای تو بکشم زانکه بس سزاواری
تو را به جان و تن خویشتن خریدارم
مرا به قول بداندیش میبیازاری
به جان شیرین مهر تو را خریدارم
[...]
نبود چون تو مَلِک در جهان جهانداری
نیافرید خدای جهان تو را یاری
خجسته آمد دیدار تو به عالم بر
خدایگان چو تو باید خجسته دیداری
تو راست مُلک و سزاوار آن تویی به یقین
[...]
ز عشقت ای عمل غمزهٔ تو خون خواری
بسی کشید تن مستمند من خواری
مراست عیش دژم تا شدی ز دست آسان
چگونه عیشی؟ با صد هزار دشواری
بدان دو چشم دژم عیش من دژم خواهی
[...]
در آی جانا با من به کار اگر یاری
وگرنه رو به سلامت که بر سر کاری
نه همرهی تو مرا راه خویش گیر و برو
تو را سلامت بادا مرا نگوساری
مرا به خانهٔ خمار بر بدو بسپار
[...]
اگر مدیحت گویم نیابم از تو عطا
وگر نگویمت از من همی بیازاری
اگرت گویم بخل واگر نگویم خشم
چه عادتست که تو میرخواره زن داری
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.