گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
کلیم

از من غبار بس‌که به دل‌ها نشسته است

بر روی عکس من در آئینه بسته است

اندیشه‌ای ز تیر و کمان شکسته نیست

زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است

خوار است آنکه تا همه جا همرهی کند

نقش قدم به خاک ازین‌رو نشسته است

روشندلان فریفتهٔ رنگ و بو نیند

آئینه دل به هیچ جمالی نبسته است

وحشی طبیعتم، گنه از جانب من است

نامم اگر ز خاطر احباب جسته است

بر توسن ارادهٔ خود کس سوار نیست

در دست اختیار عنان گسسته است

کار کلیم بس‌که ز عشقت به جان رسید

ناصح به آب دیده ازو دست شسته است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
خواجوی کرمانی

شوریده ئیست زلف تو کز بند جسته است

خطّ تو آن نبات که از قند رسته است

آن هندوی سیه که تواش بند کرده ئی

بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است

گر زانگ روی و موی تو آشوب عالمست

[...]

عرفی

دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای

کابادی و خرابی آن جسته جسته است

آبادیش عمارت بر باد رفته ای

ویرانیش عماری درهم شکسته است

از عرعر خران وی اسبان رمیده اند

[...]

واعظ قزوینی

طرف از شکستگان جهان کس نبسته است

دشمن درست کرده که ما را شکسته است

جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل

دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟

پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟

[...]

جویای تبریزی

زان لب که نوشداروی جانهای خسته است

یک بوسه مومیایی این دلشکسته است

تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است

چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است

شادی در این زمانه نباشد جدا زغم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه