از من غبار بسکه به دلها نشسته است
بر روی عکس من در آئینه بسته است
اندیشهای ز تیر و کمان شکسته نیست
زآهم نترسد آنکه دلم را شکسته است
خوار است آنکه تا همه جا همرهی کند
نقش قدم به خاک ازینرو نشسته است
روشندلان فریفتهٔ رنگ و بو نیند
آئینه دل به هیچ جمالی نبسته است
وحشی طبیعتم، گنه از جانب من است
نامم اگر ز خاطر احباب جسته است
بر توسن ارادهٔ خود کس سوار نیست
در دست اختیار عنان گسسته است
کار کلیم بسکه ز عشقت به جان رسید
ناصح به آب دیده ازو دست شسته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر حاکی از غم و اندوه شاعر است که در قالب استعارههایی از شکستهای عاطفی و روحی خود را بیان میکند. شاعر به غبار نشسته بر دلها و عکسی که در آیینه بسته شده اشاره دارد و از درد شکستن دلش سخن میگوید. او به بیوفایی دیگران و اینکه برخی تنها به ظاهر اهمیت میدهند، انتقاد میکند. شاعر همچنین از احساس ناامیدی و گناهی که به دوش خود میگذارد سخن میگوید و در نهایت به عشق و تأثیر آن بر زندگیاش اشاره میکند، به ویژه ارتباطش با محبوبش که باعث رنج و آلامش شده است.
هوش مصنوعی: غبار زیادی بر دلها نشسته است و بر روی تصویر من در آینه، غباری ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: فکری در قلب من وجود ندارد که از تیر و کمان شکسته تر باشد؛ کسی که دل مرا شکسته است، نباید از صدای آهم بترسد.
هوش مصنوعی: کسی که در همه جا از خود اثری میگذارد و همیشه در پی جلب توجه دیگران است، در واقع خودش را کوچک کرده و این کار او از روی ضعف و ناتوانیاش است.
هوش مصنوعی: افراد فرهیخته و آگاه تحت تأثیر زیباییهای ظاهری قرار نمیگیرند، زیرا دل آنها به هیچ جذابیتی وابسته نیست.
هوش مصنوعی: طبیعت وحشی من باعث شده که اگر نامم از یاد دوستان رفته، تقصیر خودم است.
هوش مصنوعی: هیچکس بر اسب ارادهات سوار نیست و خودت بر سر اختیار و کنترل خودت حاکم نیستی؛ رشته امور از دستت خارج شده است.
هوش مصنوعی: کلیم، که به خداوند بسیار نزدیک است، به خاطر عشق تو به مقام بلندی رسیده است. نصیحتکننده نیز از عشق تو غافل شده و حتی اشکهایش را برای تو کنار گذاشته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوریده ئیست زلف تو کز بند جسته است
خطّ تو آن نبات که از قند رسته است
آن هندوی سیه که تواش بند کرده ئی
بسیار قلب صف شکنان کو شکسته است
گر زانگ روی و موی تو آشوب عالمست
[...]
دنیا طویله ایست پر از جنس چارپای
کابادی و خرابی آن جسته جسته است
آبادیش عمارت بر باد رفته ای
ویرانیش عماری درهم شکسته است
از عرعر خران وی اسبان رمیده اند
[...]
جام شراب، مرهم دلهای خسته است
خورشید، مومیایی ماه شکسته است
طرف از شکستگان جهان کس نبسته است
دشمن درست کرده که ما را شکسته است
جز دل که بسته اند بر آن قوم مرده دل
دیگر به زندگانی دنیا چه بسته است؟
پیداست ساحل عدم اینک، ولی چه سود؟
[...]
زان لب که نوشداروی جانهای خسته است
یک بوسه مومیایی این دلشکسته است
تا جلوه ای ز صحن چمن رخت بسته است
چشمی است داغ لاله که در خون نشسته است
شادی در این زمانه نباشد جدا زغم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.