ننشستن نقش امید، از نقش بد بسیار به
آئینه را عریان تنی، از جامه زنگار به
غواص تا دم می زند گوهر نمی آید بکف
گوهرشناس ار کس بود خاموشی از گفتار به
هر لب که بی آهی بود، کم از لب چاهی بود
چشمی که نبود خونفشان از رخنه دیوار به
گر ذره کامل بود، به ز آفتاب ناقص است
گر نیمه باشد خم ز می، زو ساغر سرشار به
سر رابود ربط دگر با می کدو شاید بود
گر گنج قارون باشدت در رهن می دستار به
همت بطاقی نه کز آن، دستت نباشد نارسا
پرواز چون کوته بود، صد بار از آن رفتار به
دلخسته هجر ترا، از وصل می باید دوا
ای چاره ساز از برگ گل، مرهم بزخم خار به
کاری ز مستی در جهان بهتر نمی باشد ولی
آنهم مکرر می شود، بیکاری از هر کار به
نتوان کلیم از وصل می دلشاد در غربت شدن
گر می کشی داری هوس در خانه خمار به
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.