تا فتادست نظر بر رخ رخشان توام
بر تو آشفته تر از زلف پریشان توام
صفت حسن تو آئینه کند با تو بیان
نه دل خسته که من واله و حیران توام
گر مرا جان و جهان در سر سودات شود
از تو تاوان نتوان خواست که من ز آن توام
ورکنی دیده پر از خون سیاهم چو دوات
سر بود همچو قلم بر خط فرمان توام
ملک وصلت که بعشاق سیه دل برسید
حیف آمد برقیبان گرانجان توام
ننهم روی ز بیماری عشقت به بهی
تا بدندان نرسد سیب زنخدان توام
جزع من همچو صدف پر شود از گوهر تر
گر در آید بنظر رشته دندان توام
منت امروز چنان سست وفا می بینم
که یقین شد ز دل سخت چون سندان توام
گر بفردا برسد ابن یمینت گوید
عهد بشکستی و من بر سر پیمان توام
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دورم از فتنه که در سایه مژگان توام
خاطرم از همه جمعست پریشان توام
ناله هرچند غبار تنم از جا برداشت
طالع دون نرسانید بدامان توام
زانجمن پیشتر از شمع برون خواهم رفت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.