چو جرس کار دل ار ناله و فریاد بود
مشنو خنده زخمش ز دل شاد بود
تا بدیدار تو شد دیده بستان روشن
سرو را گفت شکرانه که آزاد بود
دم عیسی ز دلم عقده خاطر نگشود
چون حباب این گرهی نیست که بر باد بود
دانه کشت مکافات دمد از دل سنگ
دام هر صید گهی در ره صیاد بود
حسن محتاج تکلف نبود زانکه بزلف
هیچ نفزاید اگر شانه زشمشاد بود
مرگ فرزند ندید آنکه سخن زاده اوست
کاشکی عمر پدر صد یک اولاد بود
نکنی شکوه ز خونریزی آن غمزه کلیم
رحم عیب است اگر در دل جلاد بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هرکه خامش شود از حادثه آزاد بود
خنده کبک دلیل ره صیاد بود
ده زبانی به بلای سیهت اندازد
لوح تعلیم بس از شانه شمشاد بود
دست گردون پر و بالم شکند چون جوهر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.