دل تمنای درد او دارد
خانه سیلاب آرزو دارد
خویش یکدیگرند عجز و غرور
تیغ پیوند با گلو دارد
چون کنم شرح حال دیده رقم
خامه ام گریه در گلو دارد
کو بکو دربدر زبس گردید
گریه در پیش ناله رو دارد
یکزبانم من و نمی گویم
سخنی را که پشت و رو دارد
چشم باریک بین اگر باشد
قدح آفتاب مو دارد
عکس را نیست جا در آینه ام
بدلم بسکه درد رو دارد
در سر کوی میفروشانست
گر کسی مغز در کدو دارد
پرغبارست دل ز غمخواری
خانه ام گرد رفت و رو دارد
از مریدان آن در است کلیم
خرقه داغ آرزو دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا چو تو میزبان نو دارد
عیسی و خر غذا و جو دارد
هرکه این شرط را نکو دارد
کیمیای سعادت او دارد
حرص اگر بر عطش غلو دارد
شرم آبی دگر به جو دارد
گوشهٔ دامن قناعت گیر
خاک این وادی آبرو دارد
خار خار خیال پوچ بلاست
[...]
باده آنجا چه آبرو دارد
کابرو را چو آب جو دارد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.