خیال زلف تو بازم بدست سودا داد
چو سیل سلسله برپا، سرم بصحرا داد
هرآنچه در حق ما گفت غم بجا آورد
بدیده قطره ای ار گفته بود دریا داد
تمام چیده بتابوت آرزو بستم
درین چمن گل عیشی که گلبن ما داد
هزار رنگ گل حیرتم بدامان است
ببین که گلشن طالع دگر چه گلها داد
علاج طالع بیمار قفل آب و هواست
طبیب تجربه را هم بدین مداوا داد
درون سینه زبس غم نداشت جای نشست
دلم به پهلوی خود ناوک ترا جا داد
کلیم عشق بخود راه آرزو ندهد
گمان مبر که سرابش فریب دریا داد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.