دست از ساغر امید کشیدن دارد
لب پیمانه خالی چه مکیدن دارد
تا کی از غیرت او بر سر آتش باشم
ای حریفان پر پروانه بریدن دارد
سخنم می شنود با همه بی پروائی
حرف بیربط ز دیوانه شنیدن دارد
پستی بخت بلندم ز سپهر دونست
زیر سقفی که نگونست خمیدن دارد
دل بخون تا نطپید اشک قراری نگرفت
از پی طایر بسمل چه دویدن دارد
عاقبت زاهد سر در قدح باده نهاد
بسکه عادت بدهن آب کشیدن دارد
کارم از ضعف چنان شد که زجا می پردم
دیده هر گاه که آهنگ پریدن دارد
پر گر از ناوک بیداد بود عاریه کن
در ره عشق بپروانه رسیدن دارد
رایگان منت آزار هم از چرخ مکش
نمک زخم ازین سفله خریدن دارد
می برد آینه همراه بکوی تو کلیم
که چنان می رود از راه که دیدن دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اضطراب دلم از شوق تو دیدن دارد
مرغ بسمل چه هنر غیر تپیدن دارد
از ره دیر و حرم پای مکش همچو غبار
قدمی چند به هر کوچه دویدن دارد
ندهد تیغ سزای سر افسرطلبان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.