در مزرع بختم اثر نشو و نما نیست
از گریه من آب اگر هست هوا نیست
چون کج نرود آنکه زمیخانه در آمد
این کج روشی ها گنه آن مژه ها نیست
چون شمع بهر جا که نشاندند نشستیم
با هیچکسم گفت و شنو بر سر جا نیست
هر چند که مژگان تو برگشت ز عاشق
آن هست که روی سخنش جانب ما نیست
صد ره اگرم بخت ببازار فرستد
چون خون هدر بر سر من نام بها نیست
آمیزش ابنای جهان عین نفاقست
هر جا قدم صلح رسیدست صفا نیست
شادی و غم عشق بهر کس نپسندیم
خار و گل او لایق هر بی سروپا نیست
بی قطع تعلق عبث است اینهمه طاعت
سر تا نبریدست ازو سجده روا نیست
می کوش کلیم ار ندهد فیض سخن روی
اینجاست که ابرام خنک عیب گدا نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن را که ز عشق تو بلا نیست بلا نیست
آن را که ز هجر تو فنا نیست فنا نیست
سه بوسه همی خواهم منعم مکن ای دوست
تو صوفیی و منع به نزد تو روا نیست
از مرگ حذر کردن دو وقت روا نیست
روزی که قضا باشد و روزی که قضا نیست
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه این سبز فلک خود همه قرصی است
و آن هم ز پی گرسنه چشمان چو ما نیست
آسایش و سیمرغ دو نام است که معنیش
[...]
در گلشن ایام نسیمی ز وفا نیست
در دیده افلاک نشانی ز حیا نیست
بر خوانچه مینای فلک خود همه قرص است
و آن هم زپی گرسنه چشمان چوما نیست
پنهای فلک حبر ندارد که به تحقیق
[...]
موجود حقیقی بجز از ذات خدا نیست
مائیم صفات و صفت از ذات جدانیست
هر جا که تو انگشت نهی آیت حق است
زان نیست معین که کجا هست و کجا نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.