میرزای یگانه شاه حسین
مرشد معنی اوستاد سخن
آه کان طوطی خجسته مقال
کرد چون گنج زیر خاک وطن
یوسف مصر خوش کلامی بود
گشت بی او زمانه بیت حزن
عنبر آگین لحد ز پهلویش
مشک بیز از کنار اوست کفن
لطف سرشار آن وحید زمان
بود با خلق عام و خاص به من
سال تاریخ فوت او جستم
چون ز پیر خرد ز روی حزن
هاتفی در مقام وصفش گفت
«طبع او بود آب و رنگ سخن»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هست بر خواجه پیچیده رفتن
راست چون بر درخت پیچد سن
این عجبتر که: می نداند او
شعر از شعر و خنب را از خن
آمد آن نو بهار تو به شکن
بازگشتی بکرد توبه من
دوش تا یار عرضه کرد همی
بر من آن عارض چوتازه سمن
گفت وقت گلست باده بخواه
[...]
شب آخر شد از جهان شب من
که نگرددش روز پیرامن
بست صورت مرا چو در پوشید
شب تیره سیاه پیراهن
که بر اطراف چرخ زنگاری
[...]
آمد آن تیر ماه سرد سخن
گرم در گفتگوی شد با من
زیر او در سؤال با من تیز
بم من در جواب او الکن
نه مرا با تکاب او پایاب
[...]
هر که چون کاغذ و قلم باشد
دو زبان و دو روی گاه سخن
همچو کاغذ سیاه کن رویش
چون قلم گردنش به تیغ بزن
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.