گنجور

 
جویای تبریزی

تا خزان آمد گل کامی نچیدیم از چمن

غنچه تا نشکفت روی دل ندیدیم از چمن

رنگ گل در چشم ما از بو سبک جولانتر است

تا حدیث بی ثباتیها شنیدیم از چمن

نسخهٔ اوراق گل را بارها گردیده ایم

معنی بی اعتباری را رسیدیم از چمن

ناز بی اندازه را طاقت ندارد وحشتم

ما ز شور نالهٔ بلبل رمیدیم از چمن

در گلستان گرچه هر گل را جدا کیفیت است

ما پریشان خاطران سنبل گزیدیم از چمن

چهره شد با نونال ما گلشن از سرکشی

ما مگر امروز جویا کم کشیدیم از چمن؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode