گنجور

 
جویای تبریزی

اصلا بمی شکایتی از غم نکرده ایم

هرگز ز زخم شکوه به مرهم نکرده ایم

ما در مصاف همدم شمشیر جرأتیم

بازوی عجز پیش کسی خم نکرده ایم

پیوسته تلخ کام نشاط است امید ما

ما لب چشمی ز چاشنی غم نکرده ایم

تنها ز دل بخون تمنا طپیده ایم

بیگانه را به راز تو محرم نکرده ایم