مستیش افزود تا بشکست مینای دلم
جام عیشش پر بود از ریختن های دلم
غنچه سان گر واشکافی جز زبان شکوه نیست
زان تغافلهای دل خون کن سراپای دلم
رشک همچشمی تماشا کن جگر در خون نشست
شد ز داغت تا مرقع پوش بالای دلم
بزم عیشت از صراحی و قدح خالی مباد
پربود تا ساغرم چشمم ز مینای دلم
همچو خون مرده ماند در رگ خارا شرار
گر فتد بر کوه جویا بار غمهای دلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.