گنجور

 
جویای تبریزی

آشنا خواهد شدن ما و ترا دل‌ها به هم

نسبتی دارند آخر شیشه و خارا به هم

نوبهاران هرکجا می‌کشی در پرده است

بسته ابر از هر طرف امروز دامن‌ها به هم

کفر و ایمان پیش سعت مشربان باشد یکی

می‌رسند این هر دو راه آخر در این صحرا به هم

او به حال من بگرید خون و من بر حال دل

چون فتد در مجلسی چشم من و مینا به هم

تا کجا کس بوسه بر خاک سر کویت زند

بعد از این خواهیم زد ما و تو استغنا به هم

معنی نور علی نور از دو سو گردد عیان

عکس اندازند اگر آیینهٔ دل‌ها به هم

دل به طوفان محبت داده جویا آگهست

نسبت نزدیک چشم ما و دریا را به هم