گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

کشیده لاله شراب شبانه از رگ سنگ

چو شعله خونش ازان زد زبانه از رگ سنگ

رضا بخوردن خون دادایم این و آن هم نیست

رسانده روزی ما را زمانه از رگ سنگ

چو نبض در طپش آید ز شوق اگر سازند

خدنگ آن مژه ها را نشانه از رگ سنگ

نه لاله است که جوشد چو خون ز سینهٔ کوه

کشیده آتش شوقش زبانه از رگ سنگ

بگو به بینش، جویا! چطور قافیه ایست؟

فسانه از رگ سنگ و بهانه از رگ سنگ

 
sunny dark_mode