گنجور

 
جویای تبریزی

بی او به دیده گرد کند شیشه ریزها

در دل خزیده گرد کند شیشه ریزها

دل تا رمیده گرد کند شیشه ریزها

از بس تپیده گرد کند شیشه ریزها

مینای دل شکسته زخارای بی غمی

تا آرمیده گرد کند شیشه ریزها

در راه توسن تو دل نازک ست فرش

هر جا دویده گرد کند شیشه ریزها

اشکم زدیده بر دل نازک ز بیم او

تا واچکیده گرد کند شیشه ریزها

هر کس شکسته خاطر عشق ست تا نفس

از دل کشیده گرد کند شیشه ریزها

در سینه تا زسنگدلی های او شکست

دل را رسیده گرد کند شیشه ریزها

جویا شکست خوردهٔ در دست تا زدل

آهی کشیده گرد کند شیشه ریزها