غفل نبرده بهره ای از روزگار عمر
وقتی که فوت شد نبود در شمار عمر
با هیچ کس وفا نکند شاهد حیات
پیداست از دورنگی لیل و نهار عمر
هرگز ندیده است کس از سایه اش نشان
از بسکه تند می گذرد شهسوار عمر
بیرون زحد عقل بود عالم شباب
دیوانگی است لازم جوش بهار عمر
کی می توان به زاری و زورت نگاه داشت
در دست هیچ کس نبود اختیار عمر
با حاجیان کعبهٔ توفیق شو رفیق
از دست تا نرفته مهار قطار عمر
یک دم ز زندگیم نشد صرف کار حق
جویا چو من مباد کسی شرمسار عمر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره گذر سریع زمان و بیوفایی زندگی است. شاعر به ما یادآوری میکند که عمر کوتاه و ناچیز است و هیچکس نمیتواند آن را در اختیار خود داشته باشد. او به تندگذری روزها و شبها اشاره میکند و یادآور میشود که هیچکس نتوانسته است از سایهاش نشانی بیابد. همچنین، او به بیمعنایی دوره شباب و لزوم بهرهبرداری از آن اشاره میکند. در نهایت، شاعر از گذراندن عمر به دور از کارهای نیک و معنوی شرمنده است و توصیه میکند که باید از فرصتها استفاده کرد پیش از آنکه زمان به پایان برسد.
هوش مصنوعی: انسان نباید از زمان و عمر خود غافل شود، زیرا زمانی که عمر به پایان میرسد، دیگر قابل محاسبه و بازگشت نیست.
هوش مصنوعی: در زندگی، هیچ کس وفادار نیست و این مسئله به وضوح از تغییرات روز و شب و ناپایداری عمر مشخص است.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته نشانی از سایه او ببیند، زیرا او با سرعتی بسیار زیاد از کنار زندگی میگذرد، مانند سوارکاری که با شتاب حرکت میکند.
هوش مصنوعی: عقل انسان نمیتواند به درستی جوانی و شور و شوق آن را درک کند، زیرا این دوران مانند جوانهزنی گیاهان در بهار است و باید از این شگفتی و جذابیت لذت برد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند عمر خود را در دستانش نگه دارد و به زاری و زجرش توجه کند.
هوش مصنوعی: با کسانی که به سفر حج رفتهاند دوست و همراه شو، چرا که فرصت زندگی بسیار زودگذر است و تا زمانی که هنوز در دنیا هستی، از آن بهره ببر.
هوش مصنوعی: هیچ لحظهای از زندگیام را صرف جستجوی حق نکردم، پس کسی نباشد که عمرش را به هدر داده و خجالتزده زندگیاش باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خُرَّم از فروغِ رُخَت لاله زارِ عمر
بازآ که ریخت بی گُلِ رویت بهارِ عمر
از دیده گر سرشک چو باران چِکَد رواست
کاندر غمت چو برق بِشُد روزگارِ عمر
این یک دو دَم که مهلتِ دیدار ممکن است
[...]
از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
کز موجه سراب بود پود و تار عمر
فرصت نمی دهد که بشویم ز دیده خواب
از بس که تند می گذرد جویبار عمر
برگ سفر بساز که با دست رعشه دار
[...]
ای خرم از نوید قدومت بهار عمر
پژمرد در مفارقتت لالهزار عمر
این یک دو دم که دولت دیدار ممکن است
دریاب کار ما که نه پیداست کار عمر
گیریم عمر خویش ز سر در زمان تو
[...]
ای چهر بر فروخته ات، لاله زار عمر
بازآ که بی رخ تو خزان شد بهار عمر
عمرت دراز باد که آمد طرب فزا
با یاد روی و موی تو لیل و نهار عمر
سرو و گلی نیامده چون عارض و قدت
[...]
ای از خط تو سبز لب جویبار عمر
وز غنچۀ تو خرم و خندان بهار عمر
ای در محیط کون و مکان نقطۀ بسیط
رحمی که شد ز دائره بیرون مدار عمر
داغم من از فراغ تو از فرق تا قدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.