گنجور

 
جویای تبریزی

اضطرابی دارم از آرام شوخ و شنگ تر

ناله ای از خامشی یک پرده سیر آهنگ تر

می شوم هر دم ز آغوشت جدا دل تنگ تر

دربرت خواهم کشیدن آخر از دل تنگ تر

دیدهٔ بد دور امروز از پریرویان تر است

ساده تر رخسار و چشم شوخ پر نیرنگ تر

پنجهٔ مژگان او در بردن دلهای سخت

باشد از سرپنجهٔ فولاد زورین چنگ تر

ای ز خود غافل چه عیب دیگران بینی که نیست

از تو کس بی شرم تر، بی عارتر، بی ننگ تر

از کسی چشم حمایت باشدم جویا که اوست

مهربان تر، قدردان تر، یارتر، یک رنگ تر