گنجور

 
جویای تبریزی

دل را به قدر خمکده ها جوش داده اند

تا منصب قبول تو می نوش داده اند

هر لخت دل زبان دگر شد مرا به کام

تا همچو غنچه ام لب خاموش داده اند

این شیوه خاصهٔ مژه های دراز تست

هر نیش را نه چاشنی نوش داده اند

روشندلان که مسلکشان عالم رضاست

بر نیک و بد چو آینه آغوش داده اند

جوش خیالت از سر ماکم نمی شود

ما را مدام ساغر سر جوش داده اند

در روزگار اهل کمالند بی سخن

خوش رتبه ای به مردم خاموش داده اند

جویا چو موج بی سر و پایان راه عشق

دایم به لجهٔ خطر آغوش داده اند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode