گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
جویای تبریزی

تهی کردم زاشک و آه امشب سینهٔ خود را

زنقد و جنس خالی ساختم گنجینهٔ خود را

بیفزاید به قدر محنت و غم رتبهٔ دلها

یکی صد می شود چون بشکنی آیینهٔ خود را

زلب بر لب نهادن کی تسلی می شوم ساقی

سرت گردم دمی بر سینه ام نه سینهٔ خود را

مکن تکلیف صهبا ساقی ارباب مروت را

چسان بیرون کنم از دل غم دیرینهٔ خود را

جدا از هم توان کردن اگر خارا و آتش را

توان برد از دل سخت تو بیرون کینهٔ خود را

نخواهد دوش تجریدت لباسی غیر عریانی

زتن جویا بیفکن خرقهٔ پشمینهٔ خود را