گنجور

 
جویای تبریزی

چو از فکر کام تو حاصل شود

زبان خار پیراهن دل شود

بود دست گل باز چون آینه

به آن آینه رو مقابل شود

از آن ناز او اینقدر می کشم

که طبعش به بیداد مایل شود

زبارندگی های ابر مژه

فلک رود نیل و زمین گل شود

ز غفلت بیندیش جویا که صید

به دام افتد آن دم که غافل شود

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode