گنجور

 
جویای تبریزی

از آن گلگشت با غم بر سر فریاد می آرد

که سیر اومرا از خندهٔ گل یاد می آرد

به حسرت لخت دل از جیب آهم بر زمین آید

چو آن برگ گلی کز بوستانش باد می آرد

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode