گنجور

 
جویای تبریزی

بسکه از آهم هوا امشب کدورتناک بود

شاخ و برگ نخل همچون ریشه ای در خاک بود

محفلم را از صفا امشب منور داشت می

تا سحرگه شمع بزمم شعلهٔ ادراک بود

صد هزاران فیض از هر قطره می اندوخت دل

بود همت؛ همت می، دست؛ دست تاک بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بیدل دهلوی

آدمی‌کاثار تنزیهش رجوع خاک بود

دست اگر بر خویش می‌زد زین وضوها پاک بود

خاک ماکز وهم رفعت ننگ پستی می‌کشد

گر تنزل‌کردی از اوج غرور افلاک بود

هیچکس بر فهم راز از نارسایی پی نبرد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه