گنجور

 
جویای تبریزی

شور خندیدن گل چون به سر جوش آید

یادم از قهقههٔ آن بت می نوش آید

غافل از نالهٔ حیرت زدگانی هیهات

چه فغانها که به گوش از لب خاموش آید

غم درویش نشانید به خاکم چو خدنگ

چون کمان آنکه به صد زور در آغوش آید