گنجور

 
جویای تبریزی

دولت کسی ز پهلوی حسنت هوس کند

کاندیشهٔ شکار هما با مگس کند

با یاد عارض تو اسیری که دل خوش است

پیوسته سیر گل ز شکاف قفس کند

شاید تواندش قفس مرغ ناله شد

دل را چو رخنه رخنه کسی چون جرس کند

بوسی اگر در اول مستی دهد زلطف

ما را به کام دل ثمر پیش رس کند

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode