گنجور

 
سیدای نسفی

تسخیر عکس روی تو دل چون هوس کند

عریان شود چو آئینه حفظ نفس کند

از خود برون برآی و بکن پهن دام رزق

در خانه عنکبوت شکار مگس کند

از ظالمان مجوی ز بی قوتی مدد

کی آب تیشه تربیت خار و خس کند

شاهان به کوچه دل اهل جنون روند

در شهر ما کریم گدایی هوس کند

سیل بلاست قافله را بانگ بی محل

رهزن دلیل خود ز نوای جرس کند

ای سیدا ز سینه مکن آه را برون

پروانه را ندیده کسی در قفس کند

 
 
 
سیدای نسفی

مرغ دلم چو ناله کشیدن هوس کند

چون غنچه عندلیب نفس در قفس کند

ظالم به جستجوی ضعیفان بود مدام

آتش همیشه آرزوی خار و خس کند

چون گردباد هستی خود را دهد به باد

[...]

جویای تبریزی

دولت کسی ز پهلوی حسنت هوس کند

کاندیشهٔ شکار هما با مگس کند

با یاد عارض تو اسیری که دل خوش است

پیوسته سیر گل ز شکاف قفس کند

شاید تواندش قفس مرغ ناله شد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه