بی قراران ترا تا خلعت جان داده اند
غنچه سان صد پیرهن چاک گریبان داده اند
تا ترا چون لاله و گل روی خندان داده اند
بیدلانت را چو شبنم چشم گریان داده اند
در شب هجران زحال بی قرارانت مپرس
از طپیدن کشتی دل را بطوفان داده اند
ناز را سرفتنهٔ چشم سیاهش کرده اند
فتنه را سرداری آن خیل مژگان داده اند
با خیالش گرم چون گردید بازار قمار
داو اول نقد جان را عشقبازان داده اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ساده لوحانی که درد خود به درمان داده اند
دامن یوسف زدست از مکر اخوان داده اند
محرمان کعبه مقصود، از تار نفس
جامه احرام خود چون صبح سامان داده اند
یک گل بی خار گردیده است در چشمم جهان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.