شد در آگاهی یکی صد زو دل دانا چو موج
محشر خورشید می گردد زند دریا چو موج
نیست مانند صدف دل بستگی با گوهرم
می زنم بر بحر پشت پای استغنا چو موج
هست سیماب دلم را زندگی در اضطراب
دارد از فیض تپیدن خویش را بر پا چو موج
می دهی جان خودنمایی را زبالای لباس
جلوه ات رنگین بود از پهلوی خارا چو موج
شهرت بی صبریت در عشق عالمگیر شد
از تپیدن طبل بیتابی زدی جویا چو موج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.