در حریمش دل و جان باخته می باید رفت
شمع سان پای ز سر ساخته می باید رفت
توبه کن تا سبک از خویش توانی برخاست
آنچه اندوختی، انداخته می باید رفت
بخت اگر یار و مددکار شود سایه مثال
پی آن قد برافراخته می باید رفت
تا شود آینهٔ جلوهٔ او در ره شوق
دل زفکر همه پرداخته می باید رفت
بگسلد سلسلهٔ الفت دل تا زکنار
ای سرشک از پی هم تاخته می باید رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خم چو گردد قد افراخته میباید رفت
پل برین آب چو شد ساخته میباید رفت
سوی یار از همه پرداخته میباید رفت
گر همه رنگ بود، باخته میباید رفت
ناقه عزم ضعیف است دو محمل نکشد
دو دل خویش یکی ساخته میباید رفت
در ره دوست چو آبی که شود صاف و رود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.